یکی یه دونه مامانی از اینکه حالت خوب شده خوشحالم هیچ وقت مریض نشو مامانی منتظرم زودتر تابستون بیاد با هم بریم پارک سوار تاب بشم - سرسره بازی کنم - تو و بابایی دستهامو بگیرید منم راه برم وبدوم بغلتون راستی مامانی عمه فاطمه هم باهامون بیاد الان تو این عکس بغل عمه جونم هستم ...
حتما بقیه عکسهامو تو ادامه مطلب ببنید و حال کنید چه حالی میکنم من وقتی خونه مامان بزرگم هستم منوبابایی داریم برای تاسوعا آماده میشیم چه سرمایی بود اون روز جاتون خالی وای از این بالا چقدر همه چی فرق داره السلام علیک یا حضرت علی اصغر ...
امروزجمعه است بابا غلام بعداز ظهر رفت کربلا خیلی جاش خالیه هنوز نرفته دلم برای خودش و عینکش که باهاش تلویزیون نگاه میکنه ونمیزاره من بهش دست بزنم تنگ شده امیدوارم به سلامتی بره و برگرده و اونجا منو بابایی ومامانی رو دعا کنه بابا غلام التماس دعا زود برگرد ...